به دیده اشک غم افتاد و دل به آه رسید
فغان ز هجر تو ای یار، تا پگاه رسید
به جان رسید دلم از غم فراق تو باز
چهها کشید دل خسته، تا به آه رسید
میان خلوت شبها، نسیم نام تو بود
که در سکوت من آغوش یک نگاه رسید
نه باد بود، نه باران، نه فصل واژه و شعر
که نامهات به پر قاصد سیاه رسید
به خاکریز دلم، سایهات چو تیغ افتاد
و داغ دوریات از شانه تا کلاه رسید
زمانه قافلهسالار وهم و تردید است
که از غرور به بنبستِ اشتباه رسید
کسی به داد دل خستهام نیامد، چون
عدالت از لبِ قاضی!، به دادخواه رسید
مهرداد خردمند