آه دیشب خواب بودم آمدی در خواب من
رنگِ آبی گونه ی پیراهنت
وسعت دریایی از احساس بود
روی لبهایت شراب سرخ هستی داشتی
آنقَدرها که لبم را به سخن وا داشتی
من در آغوشت کشیدم
شرم را با بوسه هایت از میان برداشتی
آه ای آیینه ی همسو شده با جان من
دستهایت تا ابد همراه با دستان من
با تو در اوجِ اصیلِ قلّه ی آزادی ام
پوششی سبزی به روی پیکر عریانِ من
آب هستی را زدم نوشیدم از لبهایِ تو
آب هستی را تو هم نوشیدی از پستانِ من
خواب یا افسونِ بیداری چه فرقی می کند
عاقبت یک لحظه آمد که شدی از آنِ من
بعد از این عمری در این میخانه مستی می کنم
می کِشم تصویری از تو بت پرستی می کنم
مریم جلالوند