امشب غزل چشمانت
دست و پای قافیه را به زنجیر بسته
همچون اسیری که
خُمارِ شعرهای شبانه ی بیداری ست
و چه زیباست رُباعی نگاهت
که تا اذانِ حُکم سحرگاه
در بند دو اَبروی کمان تو شده اند!
مرتضی سنجری
کلاممان یکی شد
دلمان به هم قرص شد
بودنمان معنادار شد
زندگی رنگ و بویی دگر گرفت
من و تو ما شدیم
و
با نور خدا عشق آغاز شد
حسین زودآشنا