قایق چوبی

قایق چوبی
در گرمای نفس گیر،یک روز جنوب
در ساحلی ارام
قایقی چوبی بر روی آب
مردی خسته ،رها شده بر پهنه ی دریا
صیادی که روزی خود از دریا می طلبد
به تقلای یک روز خود ،فقط چند دانه ای خرچنگ به چنگ دارد.

موجی قایق را در هم شکست
صیاد در تلاطم این موج گم شد.
کودکی هنوز چشم براه پدر است
در آن دوردست ها ابر کشتی پیداست
این غول، شاه صیاد چینی هاست
کار این شاه، جارو کردن دریاست
اما سهم مردمان این دیار مشقت وگرماست
زنده ماندن پدربرای کودکانش فقط یک رویاست.

اسماعیل شیخی