خدایا دلم گرفت از قصه ها وغصه های روزگار
زرنج هاو دردهای ماندگار
دلم گرفت زیاران بی وفا و بی همدل
زروح سرگردان بی منزل زگله هاو شکایت های بی دلیل
زدوستی های آبکی ودشمنان ذلیل
دلم هوای حالی دگر احوالی دگر دارد
جامی خماری جایی دگر دارد
دلم هوای دلبر ودلداری یاری دگر دارد
ندایی نوایی نایی دگر دارد
دلم هوای روشنی ومهر و صفایی دگر دارد
راه ورسم و وفایی دگر دارد
دلم هوای سبکباری و پروازی دگر دارد
سلامی صلواتی درودی دگر دارد
دام هوای ماوایی آرامشی مسکنی دگر دارد
بهاری بهشتی موعودی دگر دارد
خدایا تو دگر منی ودل هوای این دگر دارد
اعظم آلاله
روی زمین خوردیم خاک و خول خوردیم
از دشمن خوردیم نقل ونبات خوردیم
موشک و توپ خوردیم چیپس و پفک خوردیم
گل به خودی خوردیم آب نخود خوردیم
افسوس وغم خوردیم یک لحظه جا خوردیم
گول شیطون خوردیم مشتی لجن خوردیم
توپ وتشر خوردیم آب دهان خوردیم
خدایا اگه از تو بخوریم دیگه شکست خوردیم
اعظم آلاله
مهدیا پیر شدم قدرت و یارای جوانی نمانده است
قدم خمید و موها سفید گشت چیزی از من نمانده است
می ترسم دیدار روی تو را ارزو برم به خاک
نتوانم یک روز دعوت کنم تو را سر نهار
می ترسم قدرت نباشد که ببوسم حای پای تورا
بینا نباشم که ببینم روی ماه تورا
صد حیف هزاران که نتوان گوش داد صوت زیبای قران تورا
التماست میکنم تمنا میکنم هر لحظه ای تورا تا رمقی جان در بدن دارم زیارت کنم تورا
کدامین دسته گل را بچینم تقدیم کنم روز دیدار تورا
شاید که مقبول افتد بر مهدیم ای گل محمدیا
کدام سوره کدام دعا کدام صبح جمعه راصدا بزنم
تا بتوانم لبیک بگویم قیام ظهور تو را
در ان ظهر ظهور دران شلوغی دران بدرقه یار
مترسم نرسم به تو گم بشم در مه ودر غبار
اعظم آلاله
کاش مرا خانه ای بود در جوار خانه ات ای دوست
هر روز سلام می کردم به مرقدت ای دوست
کاش صبح و شام چشمم به نگاه گنبدت می دوخت
کاش قلبم در حسرت کلام زیبای تو می سوخت
راه دراز است و دست من کوتاه ز زیارت تو
فکرم همیشه متحیر ز شرافت تو
ستاره ای که دوست و دشمن را روشنی بخشی
به خدا علی نمی میری در قلب ها می مانی می درخشی
اعظم آلاله
هر دم زجمع دوستان مارا نوایی میرسد
روح القدس رای میدهد کون و مکان چشم میدهد
ما بی خبر دل بی خطر بی دست و پا بی هیچ تلاش
صدها هزار مهرو غنم از دوست بر ما میرسد
بر عرش خود حاکم سوار بر رای خود بایک کلام
کن فیکون والسلام از هیچ دنیا میشود
با یک نگاه افتاب قار تارو غروب میشود
با فوت صور شمس وزمین چون برگ کاه فوت میشود
در این میان بااین چنین قدرت شهی
انسان چرا چین و چنان عصیان میکند
یک عده ای چون من ذلیل
سرگشته و حیرت زده
دست دعا تنها دراز براین قدر قدرت خدای میکند
اعظم آلاله