بعضی آدمها بودنشان عذاب است

بعضی آدمها بودنشان عذاب است
بعضی ها نبودنشان

الهام مطلق

با پای خودش آمد و افتاد به دامم !

با پای خودش آمد و افتاد به دامم !
(گل در بر و می در کف و‌ معشوق به کامم)

ای روحِ جدا از تنِ من وقت وصال است
برخیز که ممکن بشود هر چه محال است !

رو کن پس از این قوّتِ بازوی خودت را
بردار به دندان بکش آهوی خودت را !


آنطور که راه نفسش سخت بگیرد
بگذار در این معرکه پیروز بمیرد !

من کوکِ توام نغمه ی پرشور دلم باش
آن سوزِ سراسیمه ی سنتورِ دلم باش

دلواپس و‌ تنها کس و فریادرسم باش
نزدیکتر از من به خودم , همنفسم باش …

الهام مطلق