پیر بر تشنه‌ی راه نور گفت این هفت حقیقت:

پیر بر تشنه‌ی راه نور گفت این هفت حقیقت:

1 خورشید و مه و ابر و فلک در کارند
تا اسمی از اسماء خدا دریابند

2 گر قوت نداری در پهنه ی گردون
طاقتت طاق شود، بر درد مفتون

3 یکی نام خدا بر لب همه دان کافر
یکی ذکر و مهر و منبر، می ز ساغر

4 ناراحتی به اندوهی ز دل غمگین؟
مباش، شوای عصیان دل رنگین

5 محکوم به درد و محکومیتش بی پایان
مگر هلهله عشاق خدا گو که سبب دارد؟

6 همنشین خوبان و مه رویان بودن
که آداب خود دارد، دانیَش ستودن

7 در کوی عاشقان همه اهل‌اند و نی اغیار
همه جلوه گر خُلق ثری و افروزنده ی انوار


امیر طاها ظهری

دیوانه نبودم که دیوانه بخواندند مرا

دیوانه نبودم که دیوانه بخواندند مرا
به کدامین گنهم ز جان ستاندند مرا

امیر طاها ظهری

می‌نگارم چند سالیست از نبودنت

می‌نگارم چند سالیست از نبودنت
در دل من جآی خالیست از نبودنت
بی‌ تو مرده‌ام و جانی ندارم امّا
به دروغم حال عالیست از نبودنت

امیر طاها ظهری