چه بسیار بارها
به تصور یافتن گوشی شنوا
یا فهمی آشنا
یا دیدهای مشتاق و نهانی پذیرا
هر آنچه در چنتهی باورمان داشتیم
در پیشگاه دوستنمایان بر زمین نهادیم
و چه بسیار لقمههای گوارا
که از طعام سادهلوحی خود
بر سفرهی اشتیاقشان گستردیم
تا آن نفاق پیشگانِ رنگینکردار
همچون کرکسانِ تاریک چشمِ لاشهخواری
به منقارِ تظاهر برگیرند
و در لانههای پلشتِ بددلیشان
به احتیاطِ روز مبادا
بیانبارند.
آن گاه که ما
خریطهی باطن خویش از راز تهی کردیم
در ژرفای تصورمان نمیگنجید
که انبانچهی تلبیس یهوداییشان را
از حماقتِ استظهارِ خود
آکنده ایم
بر ما دوصد نفرین
که اعتمادِ بیجا کردیم ...
امین کریمی