بر ابرویت چین فتاده
اما مهربانند دستانت
کاش که طبیبان را بود یارای درمانت
در تلاطم امواج پنهان داشته ای
یک دنیا رنج, دریایی ز درد
نگاههای خواهشگر با قلب تو چه کرد؟
فدای سرت اینهمه
چاره چیست؟
روزت مبارک باشد ای مرد
تورج امیری
ای بانوی شعر و شور
ترجمان قصه ی شعور
با من از خواب بگو
از دیار رویاهای دور
از ارکیده های دامانت بگو
از رنگ غریب چشمانت بگو
بگذار که بر شاخسار غزل
تر و تازه بمانند به مدد عشق
چکامه های نغز گاه به گاهت
و پنهان بدار از چشمان غریب
افسون های آرمیده در سحر نگاهت
تورج امیری