جمعه دریست قدیمی
که تا ظهر نشده
کلون از پشتاش برداشته
انتظار را بر سکو مینشانم
شاید نسیم
عطر خاطرات را
به دوردستهای خیالت رسانده
دلتنگیام غروب کند
ربابه حسینی
هرشب پری را
در دندان مرگ
جا میگذارد
پرندهی پیری
که تا دروازهی آزادی
دورتر از چند پر نیست
ربابه حسینی