وقت تنگ است اذان بگو

اذان بگو
بجای خواندن غزل
اذان بگو
تا نبوسیدیم رُخِ حَق رویِ اَجَل
اذان بگو
اذان بگو که انگار نشسته کنارت پَیامبَر
اذان بگو که خدا منتظر است ببخشد تا اَزَل
اذان بگو که وقت تنگ است

حتی اگر خُمره ی خَیّام بِدَستَت بوده
شاید آن خُمره ی شیر است و تو چه میدانی
اذان بگو ،اذان بگو
اَنقدر کَرَم دارد که نان میدهد حتی غاصب حَقِ وَلّی
یا آن میبخشد که بست راه حُسّین ابن علی
وقت تنگ است اذان بگو
درست است تیری نیست
در این جا خبر از بیابان و خاک و زنجیری نیست
اذان بگو تا به ریّا هَم خودی نِشان کُنَم
قنوت و رکوع و سجده ای پیش از خود دَوان کُنَم
او کریم است و من بی حیا تر از گربه
موذن اذان بگو تا دستِ راستی به قَلَم مُبتَلا کُنَم

سعید دوستدار