چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست

چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
تا درد عاشقی نچشد مرد ، مرد نیست

آغاز عشق یک نظرش با حلاوتست
انجام عشق جز غم و جز آه ، سرد نیست

عشق آتشی ست در دل و آبی ست در دو چشم
با هر که عشق جفت ست زین هر دو فرد نیست


شهدیست با شرنگ و نشاطی‌ست با تعب
داروی دردناکست آنرا که درد نیست

آنکس که عشق بازد و جهان بازد و جهان
بنمای عاشقی که رخ از عشق زرد نیست

سنایی غزنوی