رسوام توی شهر به پوچی

رسوام توی شهر به پوچی
مانند جای بوسه به گردن
دورم برای وسوسه‌ی عشق
دیرم برای تجربه کردن


مهدی‌موسوی

باید امشب بنویسم شب نفرین‌شده را

باید امشب بنویسم شب نفرین‌شده را
در سرم باز کنم غدّه‌ی چرکین‌شده را

مثل گنجشکِ لبِ پنجره خیسم امشب
گریه‌ای هست که باید بنویسم امشب

قرص هی می‌خورم و در سر من بی‌اثر است
گریه‌ای هست که از طاقت من بیشتر است


منم و نقطه‌ی پایان! همه‌چی نیستی است
گریه‌ای هست و به جز آن، همه‌چی نیستی است

سیدمهدی‌موسوی