نصیحت مکنید که تاثیرش نیست

نصیحت مکنید که تاثیرش نیست
دل خرابات شده تدبیرش چیست
پای در ره معشوق هر که نهاد
حرمت دارد جای زنجیرش نیست


عبدالمجید پرهیز کار

گردش عمر نموده انگار تغییر زیاد

گردش عمر نموده انگار تغییر زیاد
دل ما بند به دام صیادِ پیری بی یاد
بودیم درآتش دلتنگی و شوق دیدن بسیار
ازتَف فتاده ایم کنون نمانده جزآهی ای داد

عبدالمجید پرهیز کار

پیوسته ز دام تزویر گریزان شده ایم

پیوسته ز دام تزویر گریزان شده ایم
از دشمنِ دوست هراسان شده ایم
خود از دانه و دام صیاد رهاندیم ولی
بر دام خودی افتاده از او حیران شده ایم

عبدالمجید پرهیز کار

پای نهاده در رکاب دل که در سفرم

پای نهاده در رکاب دل که در سفرم
از بامداد ازل بجرم عاشقی در بدرم
بیهوده می گویم گر که تدبیرم بود!
در مسیر طوفان نبود دل پُر شررم


عبدالمجید پرهیز کار

آنگاه که بر گِل آدم مُهُر عشق زدند

آنگاه که بر گِل آدم مُهُر عشق زدند
بر او غم های بسیار بر مشق زدند
چون دوست مداری است در ذات بشر
هر کس نَبوٌد مُهُر، ز آدمی مشتق زدند


عبدالمجید پرهیز کار