بی ط غریب ست طفلکی ، هر جایِ خانه
هر بار که می گیرم مُچَش ، دارد بهانه...
دیدم شبی جیک جیک او با ماه و ماهی
می گفت : ط را می بوسدت دزدی شبانه
حتی منم صدای بوسه ای شنیدم؛
یک شب به خواب،آغوشِ شالِ ط و شانه
شاید زیادی اشتباهی اشتهایی نیست
رسوا ای از نسل زِد و افکارِ طَردِ شاعرانه
دارایی اش شِلفی پر از عکس و کتاب و
یک رژ سرخ و کِراپی آغشته به عطرِ زنانه
هر لحظه با آئینه هم، از فُحش و فَحشا
ناچار تا با تیغ و ژیلت به حمامِ سرد رَوانه
یک صورتِ فرسوده یِ پژمرده حالی
که موئمن است می بوسی می دهد جوانه
کارش شده ؛ لبِ تراس چای و تماشا
شاید در این شهر باشد از ط یک نشانه ...
راستش من از او بیش ازین چیزی ندانم
لعنت به ط ، به من به او ، به این زمانه
عرفان بخت