هنوز هم باران

هنوز هم باران
این لعنتی هرگاه که می بارد
یاد تو را تازه می کند
نشنیده بودم که باران هم گاهی سینه می سوزاند
هنوز هم باران به کمک گدازه های فوران از چشمان من می آید
باران، تو و گدازه
عجب تناقض کشنده ای
حداقل ای کاش اولین بار زیرباران ندیده بودمت
تو رفتی و هنوز باران با من می سوزد
شاید باران هم بر تو بارید
شاید یادی از من کردی
به قول سهراب
چه خیالی
چه خیالی
باران بی تو می بارد....


فخرالدین مرادی کیا