قلم قاشین چکیب فلک بو دنیانین
شیطان فالین یازیب کلک بو دنیانین
یاخجسی آز هامی بزک بو دنیانین
بسدی بشر قیما دا اوز جانیان
رحمین گلیسن بوقارناچیخ حالیان
انسان تکین بودنیایا باخین بیراز
قاتیخ قیماخ اغزلارا یاخین بیراز
دویدومو یوخ بوغازلاری باسین بیراز
چکین قوردون هرز آغزین باغلاین
تولکولرین سینه لرین داغلا ین
خزان سورر آچار کوله یولارین
باغبان کسر قلم قلم قولارین
بوز داماردان آخار باسار کولارین
شاخدا سالار بوتا بوتا قورودار
باغ باغچادان بلبلری اوچودار
اللها باخ عمور آزدی آزاتما
سوریولوی یاواش یاواش گازآتما
بو گولرین گوزل رنگین بوزاتما
گل نفس آل گور کی اده نینیریخ
باخ گور حله گجنی سحر ایلریخ؟
در این دنیای زیبا که خدا افریده
شیطان فالش را کلک نوشته
انسان خوب کم است و متظاهر زیاد
ای انسان بس است مراقب جان خود باش
براین وضع عاجزانه خودت رحم کن
مثل انسان خوب بر این دنیا و نعمت هایش بنگیرید
برحال گرسنگان برسید
جلو ریخت و پاش مستکبران را بگیرید
افسار انسانهای گرگ نما را ببندید
برسینه روبه صفتان بتازید
ای انسان روزی فرا میرسه که در خزان عمرمون اسیر می شویم
پیر و فرسوده میشویم و دست و پامون توانایی ش را از دست میدهد
و مثل خزان طبیعت متوقف می شویم وخبری از شور و شوق جوانی نخواهد ماند.
ای بشر از خدا بترس عمر انسان کوتاه است دیگه با دست خودت کوتاه ترش نکن
در صراط مستقیم ارام ارام زندگی کن سرعت نگیر
هم به خودت هم به بقیه اسیب نزن
ارام باش و ببین به خاطر چی اینجایی؟
عمر هر لحظه می تونه تمام شه ببین حالا حالا ها عمرت تو این دنیا هست یا نه؟
فرهان احمدیان
شرم از سحابی نگاهت چه زیبا می درخشد
و حس تو دیباچه ی شعر نیمایی است
همواره می فروزد شمع نجابت تو
ومن در خوان اصالت تو میزبانم
آشیانه آرامش ساخته قلمرو هوایت مرا
وقتی به نقاشی نم، در افق چشمانت خیره می شوم
در امواج سلاله نفسهایت شمیمی پنهان حس میکنم
که با طلوع خنده از رز صورتی می تراود
و شب فرا میرسد تولد ماه را نظاره می کنم
فرهان احمدیان