ناز کم کن نازنین
نازت
_ خریداری ندارد ..
نور شب
_سو سو کنان بر قلب ما
_ جایی ندارد ..
زورق بشکسته ما
_ روی آب
_ فرصت شبهای بارانی ندارد ..
عمر ما طی شد
_ ز بی مهری یار
شیوه حور و پری
_ دیگر هواداری ندارد ...
موج سنگین بر میان
_ سینه ما
_ خورد و بردُ ...
ناخدای قایق فرسوده ما
_ با خدا کاری ندارد .........!
محمود رضا فقیه نصیری
نفرین به اشتباه
چرا ـ پیر میکده عاقل نمی شود .
صد بار زخم خورده ُ
_ فاضل نمیشود .
هر کس رسید ـ نیشی زد ُ
_ نوشید خون و رفت
این قلب ِ پاره پاره
_ دگر دل نمی شود .
نشنید کس
_ صدای شکستن دل
_ زیر دست و پای
با این همه زخم مکرر
_ امید باطل نمی شود ......
محمود رضا فقیه نصیری
در ره عشق
_ دل به دریا زن
راه عاشق شدن که
_ آسان نیست .....!!
قایق ما
شکسته در امواج
تا به ساحل رسیدن
_ آسان نیست .....!!
آب از سر
_ گذشته می داند
آب از سر گذشتن
_ آسان نیست ....!
مرد ساحل
_ نشسته می داند
به تما شا نشستن
آسان نیست ... !!
گر که مرد رهی
_ به طوفان زن
دل به طوفان سپردن
_ آسان نیست ...
قایق ما به عشق
_ دریا زد
دل به دریا زدن که
آسان نیست ........!!
محمود رضا فقیه نصیری
هزار ناگفته ای
_ که در دل تو ست
هزار ناگفتنی
_ که گفته نتوانی.....!!
کدام حرف نگفته
_ درون سینه توست ؟
کدام ناگفته را
_ نگفتی و نتوانی ....!؟
درون سینه خشم
_ برون سینه
_ پر از کینه
هزار محبت دیدن
_ به دیده نتوانی....!
چه نفرتی ست
_ در چشمهای تو
که با هزار تیشه به ریشه
_ قرار نتوانی ....!
****
گناه تو نیست .....!!
_ نفرین به روزگار
که چه ها کرد
_ با دل پر ماجرای تو !
که عاشقی و گفته نتوانی .....!
محمود رضا فقیه نصیری
چون دوست نیست
دشمن دانا چه حاجت است .
گر یار وفادار نیست
دلبر زیبا چه حاجت است .
آنجا که شور و شراب و شادی نیست
حل معما چه حاجت است .
گشتم نبود مست و خراباتی و خراب
وانگه که هیچ نیست
_ مشگل فردا چه حاجت است .
بگذشت عمر و پیدا نشد یکی
_ که بفهمد زبان ما
اینجا همه بی دل اند چو سنگ
در شهر سنگدلان
_ عشق و تمنا چه حاجت است .
محمود رضا فقیه نصیری