سایه ای پیشی گرفت از دیوار
زیرِ دیوار
نعرهی مردی به آن دوردست ها رسید
و شیاری بر دیوار پدیدار گشت
تا که رخ نمایان کند ، درد
دخترکی گیس بلند
با ردای خون آلودی ایستاده است
و به مرد مینگرد با اندوه
این خون های همراه
ردّ اساطیرِ به گور رسیده است
که پاک نمیشود هرگز
اینجا سال هاست مردهاند مردان
و زن ها
بی وقفه تن به بادها میسپارند
تا که شاید در دوردست
کسی به نجات بیاید ...
مرتضی رشید
از این شبِ تار
ترس از تاریکی
رعشه از خواب بر دشت
مرثیه
پابهپای دست ها
سینه میدرد دشنهی دست
میسپارد بادِ شب را به رویا
نیرنگ از مرگ پیشی میگیرد با دو دست
دو دست بر گُرده
شکافِ خواب میجهد به باروری
که اوج بگیرد نمودارِ درد
خیال را میخوانم
در شب های تار و تاریک
و دستی خواب می آورد به ارمغان
از بیداری
از انجماد سردِ زیستن
مرتضی رشید