از این شبِ تار
ترس از تاریکی
رعشه از خواب بر دشت
مرثیه
پابهپای دست ها
سینه میدرد دشنهی دست
میسپارد بادِ شب را به رویا
نیرنگ از مرگ پیشی میگیرد با دو دست
دو دست بر گُرده
شکافِ خواب میجهد به باروری
که اوج بگیرد نمودارِ درد
خیال را میخوانم
در شب های تار و تاریک
و دستی خواب می آورد به ارمغان
از بیداری
از انجماد سردِ زیستن
مرتضی رشید