یک زمانی طعم شیرینی برایم فرق داشت
طعم بازی طعم خنده یا که شادی فرق داشت
یک زمان با بستنی خوشبخت عالم میشدیم
گوئیا آن بستنی با آنچه داریم فرق داشت
یک زمان از شوق مهمانی چه شادان میشدیم
با تمام عشق مشغول پذیرایی مهمان می شدیم
دایی و خاله عزیز جانمان بودند و ما
سر خوش از همصحبتی با جان جانان میشدیم
یک زمانی خانه سرد و سوخت کم بود و گران
جملگی در زیر کرسی زیر سقف بیکران
قصه های عاشقانه گرم میکرد خانه را
شاد بودند جملگی در خانه هم پیر و جوان
یاد بادا آن زمانه روزگار بهترین
یاد بادا نغمه های شور و شادی آفرین
یاد بادا عشق و انسانیت و اخلاص ناب
یاد بادا مردمان ساده و پاک و امین
مرجان آزرم نوایی