تنهایِ بدونِ تو، بی حوصله تر میشه

تنهایِ بدونِ تو، بی حوصله تر میشه
هرساعتِ تنهاییش بی تو مگه سر میشه!

زُل میزنه به دریا، هی خاطره می چینه
جز تو، تو خیالاتش هیشکی و نمی بینه

ابری شده احوالش، با اینکه هوا صافه
بی حوصله تر میشه، رویاشو نمی بافه

لج می کنه با صبرش، کم مونده که دعوا شه
رو می کنه دستش رو، بغضی که تو چشماشه

دنبال یه آغوشه، بوی تو رو کم داره
دنیای دلش بی تو، یک عالمه غم داره

تنهایِ بدونِ تو، ابرِ پُرِ بارونه
یا جای دلش تنگهِ، یا غصه فراوونه.

مطهره احمدی

فرض کن جهانم شده ای و

فرض کن
جهانم شده ای و
تمامِ تو
مرا در آغوش گرفته باشد
همین محال
حتی به قدر پلک زدنی
نقش می زند
ورق های سفید ذهنم را
که مدام
از تو بگویم
تا فصل داشتنت
شبیه قصه یی شیرین
با پایانی باز
هر شب
تکرار شود
شاید تا بی نهایت.


مطهره احمدی

بی تابِ تواَم خسته ی آرام و قراری که ندارم

بی تابِ تواَم خسته ی آرام و قراری که ندارم
بن بست شد این ساحل و من راه فراری که ندارم

در بهمنی از خاطره های تو چنان یخ زده شعرم
در قافیه حیرانم و دلتنگِ بهاری که ندارم

دلواپسی ام موج زنان، قصه شدو سمت من آمد
با دلخوشیِ آینه ها، گشت و گذاری که ندارم

دریا نگران، تشنه تر از آب، ولی منتظرت ماند
آغوش شدم رام شود، بعدِ تو کاری که ندارم

دیر آمدنت بغض کنان، یک تنه باران شد و بارید
باران شد و از آینه ام شست، غباری که ندارم

با یک بغل از صبر، پُر از شوقِ حضورت شده قلبم
من منتظرم وقتِ سحر، پشت حصاری که ندارم.


مطهره احمدی

بند دل اگر پاره نشد، شکست؛ فریاد شدم

بند دل اگر پاره نشد، شکست؛ فریاد شدم
شیرین نشدم، تلخ تر از قصه ی فرهاد شدم

باران تر از ابرم، پُر از بغض نباریده ی سرد
غمگین تر از اشکی، که از چشم توافتاد شدم

رویای پرنده بودنم، هیچ شد و شاید سوخت
یک خاطره ی تلخ، که سنگین شده در یاد شدم

آرامشِ من باش، قرارِ دلِ بی قرارِ من
در من اثری کن، که در لحظه کمی شاد شوم.

مطهره احمدی

کلافه ام می کند

کلافه ام می کند
این شبهای بدونِ تو
و بازوانی که دورند از خیال من
و این سردرد های مزاحم
که امان نمی دهند
و مدام سراغ بوسه هایت را
از پیشانی ام می گیرند
چقدر تلخند فاصله ها
که شیرینیِ خیال خوش را
پاک می کنند از خاطراتمان
کاش شب را
مجال ماندن نمی دادند
که آفتاب
سرزده غافلگیرمان کند.

مطهره احمدی(محبت)