ای رنگ نگاهت فِکنَد لرزه به جانموی بوی تنت قفل زند لب به زبانماندیشه ی دیدار پر از غمزه رویتمدهوش نماید همه ی روح و روانمسرّی که دراین باب نهفته است چه بوده؟جز عشق که مستانه پِیَت جامه درانم .مهرداد بیجاری