تو معنا کن برایم زندگی را
نگاه کن شب چه طولانیست
بیا تا وانهیم بیهودگی را
راهبندان فراق مرغ و پرواز است
نگاه کن لحظه آزادگی را
نم باران به فکر مرغ طوفانست
دلم بیداد خونین جهان شد
نگاه کن فرش قرمز را به زیر پا
که اشک در چشمه صبحم هویدا شد
مهرداد درگاهی
در روزی از ماه مرداد
در انزوای دره
مه میریزد از بالا به پایین
آنگونه که تو در خیالم
ابر میآید و میبارد
چشم میگرید و دل مینالد
در روزی از ماه مرداد
در انزوای دره
هوا سرد و تنم سرد است
باد میپیچد و میگوید که برو
برو آنجا که نبودست غمی
مهرداد درگاهی
از روی مهت بود
اگر ماه عیان شد
از دست دلم بود
اگر عشق عیان شد
از لاله و گل بود
که پروانه روان شد
در شاخه میخک و شقایق
از خون دلم بود
که در سرخی گل شد
از باغچه مهر و محبت
یک شاخه گل سرخ
نصیب دل ما شد
مهرداد درگاهی
در آفاق چشمانت
تصویری مبهم و تار جاریست
هر چه نگاه میکنم
درنمییابم
رمزی دراوست که نمیدانم
نزدیکتر میشوم
باز هم نزدیکتر
بوسهای ناخودآگاه
رمز او بود
تصویر رویای شیرین تو
آنگاه که خفتهای
مهرداد درگاهی
نقاش زندگیم
رنگ بپاش به این روزها
قرمز و زرد و طلایی
بر فرش قرمز دلم
قدم بگذار
قدمهایی از جنس
امید و رهایی
نقاش زندگیم
نقش بزن بر این شبها
سپید چون رد شهابی
دست در دست من بیا
تا دشتی پر ز اقاقی
نقاش زندگیم
مرا نقش ببند
آنگونه که تو خواهی
رهیده ز اغیار
چشم به راه روزهای طلایی
مهرداد درگاهی