عشقت
در نهانخانه جانم
آتشی افروخته
گرمتر از
آتشفشان
سوزانندهتر از
خورشید
عشقت
بیپایان
آتشی همیشه
فروزان
مهرداد درگاهی
کولهبار عشقت
روی دوشم
سنگینی کرده
دستم در کولهبار
جستجوگر است
مهر و محبت
نگاه سنگین
خاطرات شیرین
دوستی دیرین
رویای شبانه
دستی عاشقانه
بوسههای گرم
نوازشهای نرم
این همه
مسافر این کولهبارند
مهرداد درگاهی
شب است و
من بیدار
بیقرار
ماه در آسمان
و تو در خواب
صدایی در نمیآید
از کسی
گوییا
دنیا را
باد برده است بسی
من بیدار
شب بیدار
همه مردم شهر
در خواب
میخواهمت از دور
میخوانمت از دور
مهرداد درگاهی
دستهایم
بودنت را
رج میزند
چشمهایم
دیدنت را
موج میزند
لبهایم
گفتن اسمت را
فریاد میزند
و گوشهایم
شنیدنت را
خیال میزند
مهرداد درگاهی