صبحی دگر آمد

صبحی دگر آمد
دستان بسته‌ام را
آزاد کردم از خواب
با چشمانی نیمه باز
نوری دیدم
منعکس از روی تو
خواب بودی
نرم
گرم
صورتت چون
قرص ماه
دست‌هایت
چون شاخه‌ای
بر پیکر
یک بید مجنون
گونه‌ات
بوسه‌گاه
این من عاشق
لب تو
خواستگاه زندگی
باعث دلدادگی

مهرداد درگاهی

جنس آغوش تو

جنس آغوش تو
جنس خواب و رویا
جنس آسمان پر ستاره
در شبی تاریک
جنس گرما در یک شب
سرد زمستان
جنس فصل برگریزان
جنس رویش دوباره


مهرداد درگاهی

عشقت

عشقت
در نهانخانه جانم
آتشی افروخته
گرمتر از
آتشفشان
سوزاننده‌تر از
خورشید
عشقت
بی‌پایان
آتشی همیشه
فروزان


مهرداد درگاهی

کوله‌بار عشقت روی دوشم

کوله‌بار عشقت
روی دوشم
سنگینی کرده
دستم در کوله‌بار
جستجوگر است
مهر و محبت
نگاه سنگین
خاطرات شیرین
دوستی دیرین
رویای شبانه
دستی عاشقانه
بوسه‌های گرم
نوازش‌های نرم
این همه
مسافر این کوله‌بارند


مهرداد درگاهی

شب است و من بیدار

شب است و
من بیدار
بی‌قرار
ماه در آسمان
و تو در خواب
صدایی در نمی‌آید
از کسی
گوییا
دنیا را
باد برده است بسی

من بیدار
شب بیدار
همه مردم شهر
در خواب
می‌خواهمت از دور
می‌خوانمت از دور

مهرداد درگاهی