به تو فکر میکنم
هر لحظه
هر کجا
یه روز یه جایی
میگیرم تو را در بغل
تا که به خواب روم
از پس سالهای دراز بیداری
و درخواب
با تو
ساز میکنم زندگی را
دور از هیاهو
دور از لمس تن سرد پوچی
دور از هر چه تلخی
مهرداد درگاهی
دوستت دارم
نه از آنگونه که
مردی زنی را
از آنگونه که
پروانهای
شمعی را
گرد تو خواهم چرخید
و در تو خواهم سوخت
چرا که در این ظلمات
یگانه نور من
تو بودی
به سوی تو میآیم
و در تو میسوزم
مهرداد درگاهی
به سوی تو پَر میکشم
سبک بال و سرخوش
سوار بر جریان هوا
تو را سَر میکشم
جام از پی جام
جگرسوز اما خوشمزه
تو را تَن میکنم
تن پوشی از یاس
ارغوانی و سپید
هوا از عطرش آکنده
تو را میبوسم
دم به دم بی وقفه
و به تو گوش میسپارم
حرف به حرف هر لحظه
مهرداد درگاهی
دوستت دارمهای من
پایان نمیپذیرد
نگاه گرم تو
در چشمان جستجوگر من
لمس تن تو
در نیمههای یک شب احساسی
زمزمه صدای تو
کنار گوش این من همیشه بیدار
پرواز خیال من
وقتی که تو
خفتهای
هیچگاه
پایان نمیپذیرد
مهرداد درگاهی
خواب تو را دیدم
چون ماه تمام
صحنه شب را
روشن کرده بودی
عاشقان
پای پیاده
زمزمه کنان
رو به سوی ماه
بیقرار
میرفتند
و من خیره
به ماه
با خود میگفتم
این ماه
مال من است
از او
دل بکنید
مهرداد درگاهی