چو ماهی قرمزت در حوضِ کاشی

چو ماهی قرمزت در حوضِ کاشی
ندارم حالِ خوش وقتی نباشی

نباشی جان ندارد دستِ استاد
که از رویت کند پیکر تراشی

کمال الملک نازِ تو کشیده
چه ها کردی تو با نقاش باشی

گلِ خشکت میانِ دفترم بود
برایم پخته ای زیبا چه آشی ؟

گلت بس بود وُ شاعر پیشه ام کرد ؟
شدم نقاش وُ بَهرت، رنگ پاشی

به مادر گفتم ای جانم فدایت
بزن دف مُشتلق ده شاد باشی

لباسِ عشقِ او را بر تنم کن
خدا خیاط وُ مِهرت شد قُماشی

میثم علی یزدی