مسافرِ دی
چمدان برفی اش را
روی آخرین پلّه ی پاییز باز می کند
پای سرما به شهر باز می شود ،
وَ من راه می افتم
که دلم را برای زندگی ، گرم کنم...!
خوب می دانم
از پس تمام سیاهی ها
رو سفید بیرون می آیم...!
مینا_آقازاده
قرارمان
همین بهار
زیر شکوفه های شعر
آنجا که واژه ها
برای تو گل می کنند
آنجا که حرف های زمین افتاده ام
دوباره سبز می شوند
وَ دست های عاشقمان
گره در کارِ سبزه ها می اندازند
قرارمان زیرِ چشم های تو
آنجا که شعر
نم نم شروع می شود
مینا آقازاده