طرح چند داستان کج و معوج

طرح چند داستان کج و معوج
ترس و لرز یک دلقک
میان برزخ شک
ایمانی که با استیصال می آید
رستاخیز درد با لجاجت
در هم می آمیزد
نیلوفران آبی پیچیده بر حسی مبهم
آه چه آشفته
اندوهگین است این اتاق کوچک من
در را باز گذاشته ام
کاش می آمد
ساعت شنی غول پیکر
در دست تردست چهار فصل
می فروخت بادبادکی
با گوشواره ی رویاهای رنگارنگ
چند کیلو انگیزه
نیم سیر هم شوق زیستن

نیلوفر تیر

روزهاست دیگر فلسفه نمی بافم

روزهاست
دیگر فلسفه نمی بافم
غده ی تیروئید منطقم هم
کم کارکرد شده
تمام خودم را
با فرغون بی دسته ی سیاست
در راهروی وعده های بی سرانجام
چرخاندم
بعد از آن
با خنده‌ هایم در دهان گشاد تورم
چالم کردند
و آینده در امروز و دیروز
خلاصه شد


نیلوفر تیر