در آینه ها مست بهارم... یعنی
من مست گل و صورت یارم...یعنی
بر معجزه ی عشق امیدی دارم
در سال جدید گل بکارم ...یعنی
نیلوفر_سلیمانی
در مکتب عشق، یاد می داد به مـا
با چوب الف، مراد می داد به مـا
امـا دلِ مـن گـواه ایـن بــود، دلـش
غم داشت و مشق شاد می داد به مـا
نیلوفر_سلیمانی
شهر دل با عشق تو مثلِ بهاران می شود
عید با گلبوسه ات در خانه مهمان می شود
بر در و دیوار عطر و قاصدک ها بیقرار
جانِ دل شیرین و عیدانه فراوان می شود
پیچک عشقت به پای خانه ی امید من
اطلسی و رازقی مهمان ایوان می شود
شمع و پروانه شدن یا لیلی و مجنون شدن
در مرام عشق بازان دل پریشان می شود
صبح نو و فصل نو تا در نگاه تازه ای
یک شروع ناب و سر فصلی درخشان می شود
چشم فردا خیره بر دستِ من و ما بسته شد
در نگاهت یک جهان آیینه بندان می شود
باغبانِ خاطرات سبز و گل های زمان
غنچه ی نشکفته از روی تو خندان می شود
شور و شیرین،نقش نقش و رنگ رنگ زندگی
عشق در بند است چون قالی کرمان می شود
نیلوفر_سلیمانی
دور از تو نشستیم وصبوری کردیم
عمری گله از عذاب دوری کردیم
در آتش عشق، سرخ و زردیم اما
دل گرم به چارشنبه سوری کردیم.
نیلوفر_سلیمانی
دور از تو نشستیم وصبوری کردیم
عمری گله از عذاب دوری کردیم
در آتش عشق، سرخ و زردیم اما
دل گرم به چارشنبه سوری کردیم.
نیلوفر_سلیمانی