نیمه شب خواب تو را دیدم و بیدار شدم...
چشم بگشودم و تو باز نبودی ...
بغض از چشم فرو ریخت...
و باز...
خود را ب آغوش کشیدم و نوازش دادم
حیف از آن خواب...
حیف از آن بوسه شیرین...
و آغوش ک در خواب گذشت...
سحر زارعی
من در جستجوی آن حقیقیت پنهان در خودم.
همان ژرفای تکرار ناپذیر وجود.
در تکرار بینهایت هستی.
جایی که در خود ابدی خواهیم شد.
محبوبه محمدی
ببین چگونه
از نگاهت شعر می تراود
وقتی که تمام پائیز من
در چشمان بارانی تو شکوفا می شود
و همه ی غم های چرکین
از دلم شسته خواهد شد,
گویی با هر قطره ای که می چکد
بر روی کویر گونه هایت
هزاران درخت پیر
همچون بیدِ مجنون عاشق می شوند
و باز قافیه ای زیبا نقش می بندد
زیر سایه ی اَبروان سیاه تو
مثل دو بیتی های ناب
در پس پرچین رنگین کمان مژگانت!
مرتضی سنجری
حضورت جهان را معطر کند
زمین را پر از حوض کوثر کنی
چو نوری, سروری و خیرِ کثیر
همه کافران راتو ابتر کنی
نگاه نجیبت به من باد آه
به دستان محتاج ناقابلم
به این فاطمه, فاطمه گفتنم
به قدر کمی کاش بر این دلم
تو خانم, تو بانو, بگو کیستی
شما دلنیشن در جهان زیستی
برازنده ی توست اطهر فقط
شبیه کسی در جهان نیستی
و مادر و همسر و دختر تویی
که امروز را روز مادر کنی
چه وصفی کنم در رسای تو چون
که تو شعر من را, چه بهتر کنی
چه کردم که لطف این چنین داشتی
نظر بر سر شعرم افکنده ای
مبارک بُوَد روز میلاد تو
که بر شعر من چون تو ببینده ای
شکوفه دهقان
حسی دارم
همچون احساسِ دلتنگیِ کوچه ای بن بست
که دوست می دارد
میانِ مشایعتِ جنگل
شانه به شانهٔ شقایق
از سینه کشِ کوهی ستبر
رسد به فراخنایِ دشتی بابونه
خیس شود هر سحرگاه
از شبنمی آرامیده به سینه سارش
و آنگاه که خوابِ خورشید به پستویِ غروب
می گشاید آوایِ بزمهایِ عاشقانه
در سوت وُ کورِ سیاهی
دور از نور
دور از کرشمهٔ خجلانهٔ عشاق
بنشیند به تماشایِ بوسه هایِ بی شرم
بشنود قهقهٔ دلدادگان از ته دل
بی هیچ هراسی
تا عیان شود رسمِ عاشقی...
علیزمان خانمحمدی