کردم به پای خسته خود کفش عشق را

کردم به پای خسته خود کفش عشق را
در پاسخی به هاتف غیبم؛
(تا کی غمین و سرد نشسته به انزوا؟
برخیز و داد دل بستان از جفای دهر
امّید را به بانگ بلندی صلا بده
برخیز و چشمه گونه, بجوش از زمین سخت
پندار کوه باش به فرهاد لحظه ها
جویای عشق باش
باری به هوش باش...)
کردم به پای ...
بندش بستم و
از بند خویشتن برستم
اما کدام سمت
نادی, کجاست او....؟

سحر قربان نژاد

کاش می شد

کاش می شد
این منِ, بی خود شده
از من را ,بفشارم.
درآغوشم, تنگ

که دگر
جانگذارد خودرا
دررویا,
پای طنازیِ,صدغمزه
ناوک چشمانی,
که شده لیلایی...

یک تلنگر کافی است
زحمتش, گردن بغض
عشق می خواهد چه کند
این منِ ,مجنون خیالاتی را

سپیده رسا

چاره ای جز ترک او کردن نبود

چاره ای جز ترک او کردن نبود
راه من با راه او یکسان نبود
مست چشمانش شدم تا آسمان
حرف من با حرف او همخوان نبود
آتشی بود این جدایی بر دلم
سهم من از چشم او چندان نبود
دائما گویم به دل آرام باش
سهم ما از ابر او باران نبود
این فراموشی نباشد کار من
چشم او از ترک من گریان نبود


علی هاشمی

بالاتر از سیاهی را , رنگی میزنم



هر اوج از تباهی را , جمع میزنم

قدم میزنم به شب, بجای خواب

خیره به آسمان خدا را, صدا میزنم

به هوای بهشت ِ کُنج ِ زمین ناچار

میان چله نشینان , ره شب میزنم

به یاد آبشار ِ شیرین ِ عشق , از دور

با تار نحیف ِ آب , نوای مجنون میزنم

منگ به اعجازم , آنسوی خیال

از نفس افتاده , دور باطل میزنم

مخور ای خاک کهن , همچنان غم

خزان رها کن , بهار را صدا میزنم

دور شدم از زمان , زمین هم غریبه

مثل تسبیح بریده , مدام زنجیر میزنم...!!


محبوبه برونی