سومینجنگجهانی سر چشمانشماست!
تو به منتکیهکنو مانعاین جنگبشو...
امیرحسین آقاطاهر
آخرش روزی،
بهارِ خنده هامان میرسد
پس بیا با عشق،
فصلِ بغضمان را رد کنیم ...
قیصر امینپور
بگذار لبخند تو را بسرایم
که عِطرش که از هزار نام خداست
از لابه لای دفتر شعرم
به مشام قرن برسد
بگذار ریز زمزمه های مستانه ات را بسرایم
تا مگر
هر چه از غزل کم آوردهام
دیوانی سازم
بی بدیل
لبخند تو دیوان عاشقانه هاست
اکنون
دست هایت زخم های شعر مرا نوازش می کنند
و اندوه دوشینه اش را
به نور فرداهای امید
روشن می کنند
به نگاهی غوغا کن
سکوت در گستره خروش چشمانت
حیثیت خود را به مخاطره انداخته است
گل بوته های دست کاشته ات را نوازش کن
و آواز بنان را زیر لب زمزمه کن
تا راه آمدن غم بسته شود
و من چون برکه ای
در آرزوی مواج شدن
از نوازش دستانت
که می خواهند خود را از درد بشویند
در کنارت
آرام
ایستاده ام
مصطفی ملکی