یعنی بندۂ‌من،نگران‌نباش

خودش گفته:
[یَدُاللَّهِ‌فَوْقَ‌أَیْدِیهِمْ]

یعنی بندۂ‌من،نگران‌نباش

از کارهای آدمهای اطرافت
دلگیرنباش کاری ازآنها برنمی‌آید
تامن نخواهم‌برگی از درخت
نمی‌افتد.

هنوز خیره شدن در چشمان تو


شبیه لذت بردن ازشمردن ستاره
در یک شب صحرای یست
و هنوز اسم تو تنها اسمی است
در زندگی من
که هیچ کسی نمی تواند چیزی در موردش بگوید
هنوز یادم می آید
رود..رود..غار..غار..وزخم..زخم
وبه خوبی بوی دستانت را به یاد دارم
چوب آبنوس و ادویه ی عربی پنهان
که بویش شبها از کشتی هایی می آید
که به سوی نا شناخته ها می روند
اگر حنجره ام غاری از یخ نبود

به تو حرفی تازه می گفتم.


غاده السمان

قلم برخیز وازادانه بنویس

قلم برخیز وازادانه بنویس
توازعشق وطن جانانه بنویس

بخوان با زن سرود زندگی را
که زن را برتراز مردانه بنویس

خرد را با شجاعت درهم آویز
ودروصفش خردمندانه بنویس

غم ودرد دل ورنج وطن را
قلم برکوروش فرزانه بنویس

ازاین گفتار وپندار پراز جهل
وکردار ستمکارانه بنویس

گسستن از تبار ومردم خود
ازعشق ومهربر بیگانه بنویس

قلم از سفره های خالی از نان
غم نان آور هر خانه بنویس

قلم از گشتن سردر زباله
دلم را زخمی و ویرانه بنویس

سرم را با همه باران گریه
قلم درحسرت یک شانه بنویس

اگر غمگین تر از غمنامه اما
قلم از حال این کاشانه بنویس


فسادوفقرواز تاراج ثروت
از اعمال تبهکارانه بنویس

قلم از مادران دل پریشان
از اشک کودک دردانه بنویش

ریاو وعده های پوچ وتزویر
از آن رفتار بی شرمانه بنویس


غزلهای مرا زخمی وگریان
غریبانه ولی رندانه بنویس


اصغر اروجی