با نام خدا ذکر تو دارم
با یاد خدا فکر تو دارم
در خاطر من نیست به جز تو
با عشق خدا عشق تو دارم
حمیدرضا بخشی
مرا با غم رها کردی و رفتی
ببین با من چه ها کردی و رفتی
دلی را که به دستانت سپردم
به غمها مبتلا کردی و رفتی
شکستم بغض خود را تا بگویم
چهها بر من روا کردی و رفتی
فدای مهربانی هایت ای دوست
اگر جانم فدا کردی و رفتی
جدایی تن از جان بود، وقتی
مرا از خود جدا کردی و رفتی
به هرجا چشم من در انتظارت
بگو فکر کجا کردی و رفتی
دگر چون من نیابی عاشق خود
ندانستی خطا کردی و رفتی
ندیدم با وفا یک دم تو را من
ولی بر او وفا کردی و رفتی
مرا از غم بمیرانی تو آخر
که قصد بینوا کردی و رفتی
دگر شادی نخواهم دید افسوس
دلم را چون فنا کردی و رفتی
دلم میخواست بیمار تو باشم
ولی من را دوا کردی و رفتی
برایت سوختم، اما تو خود را
به دشمن آشنا کردی و رفتی...
مجید سروری
حضور
بعضی ها
درزندگی
مثل مقواهای
بازیافتی است
که
ناخالص
و
حجیم
فقط
فضا را
اشغال کرده اند
وگرنه
نه تکیه گاهند
نه
چون
آیینه شفافند
پرشنگ بابایی
دوش بود ، دوش که من
به طریقی که میگفت دلم
سمت و سویت نگاهی کردم
تو به من گفتی: هی
عاشق بی همه چیز
رو فروکش ز بَرَم
دیدگانم تر شد
چهره پر اشک به سویی رفتم
خواستم، خواستم تا که کنم در تو نگاه
یاد حرفت میزد
خیمه بر چشم ترم
دیدگانم تَر بود
من در آن حال و هوا
خواستم تا که کنم در تو نگاه
آه اما ، اشک و آه
مانع دیدن آن قامت رعنای تو بود
در دلم بوی تو بود
مانده اما از تو جدا
دل ِ بی بال و پَرم
نیمه شب بود و دلم تنگ فراق
گفتم یک سو بروم
تا که از قلب من این یاد تو یک دم برود
هرکجا کردم رو
یادت آمد به بَرَم
آه و افسوس که این
غصهی قصهی غمگین دلم
دل سنگ را بدرد
در تو اما نکند یک اثری
من کجا؟
هوس بوس و کنار تو کجا؟
درد این لحظهی پر حسرت و آه
خنده را بر لب هر عاشقی میشکند
من شکستم ای کاش
که بدانی
شاید...
که بمانی
شاید..
محمد غفاری پور