شب در بیداری به خواب رفته ی نور
در تلاطم امواج از خروش برگشته ی دریا
در گرمای سنگ ریزه های سرخ ساحل خیال،
به خنک نسیمی
که از باد موافق تو
می وزد
چشم بیدار می بندد و به لبخند ملیح زمان
بر تن عریان روزگار
شبنمی میهمان می کند و نام تو را
به شعری گوش نواز و شیرین
برای نور خوابیده در بیداری شب،
نجوا می کند و می رقصد از
پژواک زمزمه ی نجوایش...
اعظم حسنی
آری..
چه دنیایی ساختیم
من و تو
به اندازه ی آزادی
چه زندانی ساختیم
من و تو
آه..
مابین ما
چه دیواری ساختیم
به بلندای قامتمان
چه ریسمانی آویختیم
من و تو
در نبود این تاریخ
چه داستانی ساختیم
بزرگ تر از آبرویمان
فراخ تر از رنجمان
فانوس به دست گرفتیم و رفتیم
سریع تر از روشنایی
چه خاطرات ساختیم و رفتیم
تمامش با توست
هر زمان یادت آمد
با من دکلمه کن
من و تو
رضا فریدونی
درود بر شعر زندگی
برای خودم و به احترام خودم
در این رقص آرام زندگی میگذرانم..
با ایمان به بهترینها، به آینده امید دارم
روزهای خوبتر در راهند
و من در این دریای آرامش، همیشه خواهم ماند..
الهام خدایی
قسمت نخواهد شد گمانم مالِ من باشی
میخواستم اما نشد در فالِ من باشی
با اینکه میدانم محال ممکن است اما...
میخواستم تو عیدیِ امسال من باشی
یک سهم کوچک هم کفایت میکند از تو...
ای کاش میشد عطرِ روی شالِ من باشی
ای کاش میشد گهگداری هم عزیز من...
آرامش دنیای پر جنجالِ من باشی
از تو که چیزی کم نخواهد شد، اگر گاهی...
مصداق احسن بودن احوال من باشی
دور از تو آسان نیست خندیدن؛ چه میشد تو...
حسن ختام بغضهای کال من باشی
با اینکه یک عمر آرزو کردم تو را هرشب...
قسمت نخواهد شد گمانم مالِ من باشی :)
طاهره اباذری هریس