یا ربی عفی بفرما ای تو رحمان و رحیم

یا ربی عفی بفرما ای تو رحمان و رحیم
ای تو غفار و جبار و ای تو سلطان حکیم

تو بزرگی می کنی و چون منی در سوی تو
دل سزاوار است بیاید جان دهد در کوی تو

دعوتیم چون بار دیگر بر سر این سفره باز
بوی احسانت زیاد و ماه رحمت بی نیاز

صد هزاران شکر نعمت بار دیگر جان گرفت
ماه رحمت آمد و باز چون منی مهمان گرفت

بشکند آن دل که دائم از تو دوری می کند
در خیالش فکر واهی بُرد سوری می کند

هرکه لایق باشداز این رحمت حق نوش جان
بانگ تکبیر رسالت کرده سیرابش چنان

ای تمام روزهایت روزه داری سر شود
نقطه ی احسان باور با تعالی تر شود

بوی عطرت در فضای خانه جور دیگر است
وقت افطار که می آید ربنایت محشر است

حیف انسانهای ساده که چنین غافل شدند
غرق حاجت ها و جولان وانگهی باطل شدند

یاربی این بنده های سُست سرتا پا فریب
نادم و سرگشته مانده در دو راهی غریب

هل آتی دیگری از سوی مهرت چاره کن
تو بصیری و عظیمی فکر این بیچاره کن

اصغر بارانی زاده

در مکتب تو من

در مکتب تو من
میز سوم می نشینم
هر برنامه ام را
با برنامه ات می نچینم
دوست دارم با تو
هر شب هلن کلر ببینم
دوست دارم شب های امتحان را با تو
مشاعره ی شعر های حافظ را با تو
ای شاعر هندسی من
آینده ام را در کنارت
در کلاست
می بینم
ای شاعر عاشق مهندس من
نه فیزیک و نه ریاضی
ارزش ندارد هنگامی که کنارت هستم
من عشق را کنارت هندسی میچینم
نگاه آتشینت را از زیر عینکت می بینم
نگاه های برنده ات را
عشق را با املا هایت شناختم
با نمره هایت
با فیلم هایت
در درس عشق تو بیست می خواهم
ای بهترینم


مینا احمدی مسلمی

اندیشه ای ما به فکر تو وابسته ست

اندیشه ای ما به فکر تو وابسته ست
بر تدبیر نـاب وبکـــر تو وابسته ست
با اینکــــه گسسته ای زمایــان لیکن
آرامـــــش ما به ذکر تو وابسته ست.


محمدعلی رحیمی

روزها گذشت

روزها گذشت
پروازها گذشت
خورشید بارها در دل اعماق پناه‌ گرفت
ترس‌ها گذشت
از ماه شنیدم که می گفت:
برای ترس‌هایش بجنگد
از او نور بگیر،در شبش بخند...

قصه‌ی من چه کور بود ای فلک
نه خورشید، نه ستاره، نه قمر
آواز من از جنونِ هست و نیست
نه وزنی، نه ریشه، نه ثمر
چنان پراکنده مسمومم در محیط
باد را می نوازم به گوش می رسد خلاء


آریو حزین