عشق را انتهایی نیست

عشق را انتهایی نیست
عشق پاسخی کوتاه است
در فراسوی پرواز پروانه می داندمی سوزد اما میگردد
همانجا که کبوتر نا آرام جفتش را در قفس همسایه رام می بیند
همانجا.که بلبل مویه می کند و گل از فرط خجالت سر بر آستان زمین می ساید
عشق را پای یک پنجره در نگاهی اشک آلود می توان دید
همانجا که تا وصال یک قدم فاصله است
یک لحظه تا خداحافظی زمان


فریبا صادقی

نمـاز یعنـی که در یادِ خدا باش

نمـاز یعنـی که در یادِ خدا باش
به دور از کبر و تزویر و ریـا باش
نمـاز یعنـی تقـرب بـر خـداونـد
به تقوا پس تو در راهِ هدا باش


سلیمان ابوالقاسمی

در خاطره ای سرد گام بر میدارم...

در خاطره ای سرد
گام بر میدارم...
ردپایی انگار
اشعارم را تعقیب میکند...
به بن بست رسیده ام
تا واژه ی دوستت دارم
تیر خلاصی باشد
بر بغض های فرو نخورده ات...
آری باران میبارد و
تو
مرا از یاد نخواهی برد


علی نصیری

دست از سر هیچ جنگلی بر نمی دارد

دست از سر هیچ جنگلی بر نمی دارد
مدادی که ته مانده ی
احساس نمدار دیروز را
بالا آورده
حالا تو هر چقدر هم که می خواهی
نمک بپاش
گندیده است دیگر
همان خورشیدی که لباسش را
در ریسمان وسط حیاط
پهن می کند
انگشت می گذارد
بر سوراخ های سیاهه ای که
در روز نشانه گرفته است
و باز هم حجم تو خالی
نیلبک هایی
که منحنی لبخند
هیچ نوازنده ای را ندیده
خودش را
در کوچه هایی می خواباند
که شرم نگاهش را ماه
بیدار کرده است

ریما آرمان مهر