یادِ تو ماهی گُلیه
یادِ تو پولکِ عبور
سُر میخوره از دستِ من
میره تا دریاچهی نور
میونِ ابرِ آرزو
یادِ تو بادبادکِ من
سُر میخوره نخِ خیال
میری تا ناپدید شدن
یادت تویِ بیخبری
صد قاصدک از خَبره
مشتم که وا میشه برات
یادِ تو رو باد میبره
یادِ تو تشنهی عبور
میره تا دور، نمیمونه
یه قایقِ کاغذیه
تو جایِ تُندِ رودخونه
یه خاطره از کودکی
یادِ تو قلعهی شنی
حل میشه تو دستای موج
با آبِ دریا هَمگِنی
هومن فرهادی
به گندمزار می سِپارمت..
که اول بار، در میانِ رقصِ
خوشه های مستش؛
شعر، با مردمکِ چشمانِ بیقرارت
در آمیخت..
به شبنمِ گوشه علفزار می سِپارمت؛
به اثر انگشتان گرمت ،بر تن جوانش..
آنگاه که عشق نفَس می زد،
درکنار گوشمان..
به زلالی قهر و آشتیِ های کودکانه ی
تمام لحظه هایمان می سپارمت؛
و به فاصله ای که هرگز ،در میان ما نبود
مگر در نزد دیگران..
مرا فقط به گوشه ی پیراهنت بسپار؛
که هر شب ، با گوشه گوشه اش
قطره بَر دارم از چشم ماه..
و بر آخرین برگ از
دفتر نورمان بنویسم :
که بعد از این دگر هیچ بید مجنونی
اِغوایم نخواهد کرد..
به خدا می سپارمت..
زهرا سادات
در باور من آشوب جدائی مانده است
چون نی از نیستان ز اصل دور افتاده است
مانند بوته خاری غلطانم در هجمه باد
ناچار بر دست زندگانی مانده است
عبدالمجید پرهیز کار
بـر تو ای زیباترین گوهر هستی، درود
بر تو ای سرچشمهی عشق و شکیبایی، درود
ای که جان را هدیه کردی تا شَوَم آرام دل
بر تو ای آرام جانم، مظهر شیدایی، درود
سایهسار کودکیهایم، پناه لحظهها
ای که در دنیا بَرَم هستی ، شکیبایی، درود
ای که از هر گل عزیزتر، در دل باغ وجود
بر تو ای معناگر عشق و دلآرایی، درود
در میان هر چه خوبی، خوشتر از تو نیست هیچ
ای نسیم جانفزای من به زیبایی، درود
قبلهی جان و دلم هستی، امید زندگی
بر تو ای سرمایهی مهر و توانایی، درود
همچنان گرمی بخشی بر وجودم مادرم
بر تو ای خورشید عالم، نورِ پویایی، درود
هر نفس با مهرتو، جانی دوباره میدهم
بر تو ای آیینهی عشق و فداکاری، درود
الناز عابدینی