: به شکم ها ستم نمی شد اگر،

: به شکم ها
ستم
نمی شد اگر،
سهم " یکی "
زیاد و
سهم " همّه "
کم...!
یکی تا بیگاه
شاه نمی شد
تا پگاه همه
بی پناه، تباه!

محمد ترکمان

غُرور دَر دِلَم ، چُونان کُوه اُستوار اَست .

غُرور دَر دِلَم ، چُونان کُوه اُستوار اَست .
بَر خُود می بالَم ، بَرین آسمان رَقصانَم .

به هَر نِگَهَت ، آتَش بَر دِل پایدار اَست .
خاطِرَم اَیامِ خوب ، تَبَسُم بَر غُنچه بِنشانَم .

لیک زِ دِلَم ، غَمِ دُوریَت بیشُمار اَست .
نِمیخواهَم بِشکَنَم ، آنچه دَر دِل پِنهانَم .

غُروُر گویَد ، عِشق رَهی لا فَرار اَست .
وَز یادَت هَر شَب ، دَر رویا شادمانَم .

به لَحظِه زِجا بَرخیزَم ، بین دِل بی قَرار اَست .
نَبودَت تَحَمُل نیست ، چو جامِه دَرّان عُریانَم .

شاکِر زِ دَر گَهَش ، عِشق هَنوزَم قُمار اَست .
حال مَرا بین دِگَر ، اُستادی بَر قُمار بازانَم .


فهیمه فیروزه

روزی می‌آید که آتش، خاکسـتری اسـت بی‌خاطره.

روزی می‌آید که آتش، خاکسـتری اسـت بی‌خاطره.
جاری نمی‌شـود خون از رگ‌های خیال؛
سـکوتِ بی‌پایانِ عشـق، سـنگینی می‌کند بر نفس‌ها.
و زندگی، قصه‌ای اسـت بی‌روایت
پاره‌ای از شـب که صبحی در پسِ پلکِ آن نیسـت.

آنچه می‌ماند، فریادی اسـت بی‌صدا در گلوگاهِ زمان.
تراژدی، پوسـت می‌اندازد بر اسـتخوان‌های تو
و تو می‌پذیری که زیسـتن، شـکسـتنِ قفسـی اسـت بی‌پرنده.
حتی عادت
انگار زنجیری اسـت که زنگارِ آن را به جان می‌خری.

نه برای کسـی، نه برای چیزی…
فقط سـایۀ مردنی که بر دیوار می‌لغزد
و تو بی‌آنکه فریادش کنی،
اندیشـه‌ات را می‌بافی به تارِ نخِ سـقوط
تنها معنایی که از آسـمانِ خالی به دامت می‌افتد:
مردن، شـاید آخرین واژه‌ای اسـت که می‌توان سـرود.


وحید امنیت‌پرست

اگر خواهی شناسی دین برتر

اگر خواهی شناسی دین برتر
بشو همراه قرآن محمد، غم مخور
اگر خواهی شناسی اخلاص در گفتار و کردار
بشو همراه حیدر ، غم مخور
اگر خواهی شناسی برترین خیرالنساء را
بشو همراه زهرای اطهر، غم مخور
اگر خواهی شناسی معدن جود و سخا را
بشو همراه مولای کریمان، غم مخور
اگر خواهی شناسی شیوه آزادگی را
بشو همراه سالار شهیدان، غم مخور
اگر خواهی شناسی رسم آداب و ادب را
بشو همراه عباس حیدر، غم مخور
اگر خواهی شناسی صحیفه نیایش
بشو همراه سجاد، غم مخور
اگر خواهی شناسی علوم اولین و آخرین را
بشو همراه باقر، غم مخور
اگر خواهی شناسی فقه جعفر، فقه شیعه
بشو همراه صادق، غم مخور
اگر خواهی شناسی رهایی را ز هر بند
بشو همراه کاظم، غم مخور
اگر خواهی شناسی معین فقرا و ضعفا را
بشو همراه ضامن ، غم مخور
اگر خواهی شناسی معدن زهد و سخا را
بشو همراه جواد الائمه ، غم مخور
اگر خواهی شناسی معدن پاکی، هدایت و طهارت
بشو همراه هادی، غم مخور
اگر خواهی شناسی معدن شافی ، شفیع مومنین را
بشو همراه ابا مهدی ، غم مخور
اگر خواهی شناسی معدن قسط و عدالت
بشو همراه مهدی ، غم مخور
اگر خواهی شناسی دلیل خلقت ارض و سما را
بشو همراه پنج تن، غم مخور
اگر هستی سوار کشتی آل محمد
در این دریای مواج خروشان، غم مخور


حسین محمود