معمار عاشق بود!

معمار عاشق بود!
عشقش را ساخت!
کاشی به کاشی
ستون به ستون
ساختمان پا گرفت!
ریشه کرد در زمین
در خاک
و همسایه‌ی درخت‌ها شد!

شبنم حکیم هاشمی

گفت: انار نقاشی کنم یا سیب سرخ؟

گفت: انار نقاشی کنم
یا سیب سرخ؟
گفتم: فرقی نمی‌کند
هر دو
دختران خورشیدند!
پریزادگان باغ!
الهه‌گان برکت, باروری
عشق, اشتیاق!


شبنم حکیم هاشمی

من می‌رقصم!

من می‌رقصم!
تو می‌رقصی!
او می‌رقصد!

ما می‌رقصیم!
شما می‌رقصید!
آن‌ها می‌رقصند!


رقص تمام ضمیرها را عاشق می‌کند!
عشق تمام جان‌ها را می‌رقصاند!

شبنم حکیم هاشمی

آن شعله‌ی شمع است

آن شعله‌ی شمع است
که در تاریکی می‌رقصد
یا طرح اندام تو؟!

چه فرقی می‌کند؟
هر دو یکی‌ست!
طرح اندام تو
که شعله می‌کشد
و شعله‌ای که می‌رقصد!

بی‌دریغ باد
روشنایی رقصانی
که ظلمت را می‌شکافد!


شبنم حکیم هاشمی

گفتی به شوق رهایی

گفتی به شوق رهایی
سماع‌گونه برقص در بادها!
و من
رقصیدم!
رقصیدم و چرخیدم!
چرخیدم و چرخیدم
در بادها
که چرخیدند و
چرخیدند و
گردباد شدند و
محو کردند
مرا از من!


شبنم حکیم هاشمی