به نام حصرت عشق وبه نام حضرت مادر
به نام مرضیه ،زهرا به نام حضرت کوثر
به نام آنکه بابایش بقربانش رود اما
تمام خویش را کرده فدای فاتح خیبر
پس ازسیلی نامردان پس ازآن چادر خاکی
فدک میسوخت افسوسا میان شعلههای در
زمین درخویش حیران وزمان آواره شد وقتی
پناه عالم وآدم چنین افتاده دربستر
علی جان جوشنت را بعد ازاینها خوب برتن کن
زره از اِن یکاد فاطمه رفت ازبرِ حیدر
بیا زینب بگیر این رخت های آخرت را که
مهیا کرده ام مادر برای لحظه ی آخر
کفنهایم یکی کم بود ولی یک جامه کهنه
بزیر جامه های اوحسینم را بکن دربر
بزن بوسه برآن رگهای خونین، آشنا باتیغ
نبوسیدم من آنجارا نه بابایت نه پیغمبر
زبان مبتلا قاصر ازآن حجم شقاوتها
حساب این مصیبتها بماند تا صف محشر
علی امیرزاده
رسول الله درباره حضرت زهرا می فرمایند
به ازای هر نخ چادر دخترم فاطمه گروه گروه مسلمان وارد بهشت خواهد شد
اما افسوس که مردم قدر نشناس مدینه این چادر را خاکی کردند