تُهی از اختیاریم و
تَنِش در کاسه ی صبریم..
سکوتِ ناتَمامیم و
نزول ِ واژه جَبریم..
کسی ما را نمی فهمد
از آن چیزی که معلوم است..
نگاه ِ گیجِ بیمار و
تَنی اُفتاده درقبریم..
سَرِ تابوت ِ ما راهم نمی گیرد کسی،
خود را نیازاریم..
شکاری خُفته در
اندیشه ی آلوده ی بَبریم...
فرزانه فرحزاد
معرفت گر می نهی در کاسه ای
یک نظر با چشم خود اندازه کن..
غیر از این باشد، به دارَت می کشد
زیرِ سقفِ اعتمادِ کاذبش...
فرزانه فرح زاد
معرفت گر می نهی در کاسه ای،
یک نظر با چشم خود اندازه کن.
غیر از این باشد،
به دارَت میکِشد
زیر سقف ِ اعتمادِ کاذبش...
فرزانه فرح زاد
از نگاه تو به اعماق دلم،فاصله نیست
فاز چشمان تو خوب است،مرا حوصله نیست
من به این جاذبه،از پلک تو نزدیک ترم
من خودم از خودتو،صددلِه درگیرترم
تو مرا با غرض از فاصله،ویران مکن
وخودت را تهِ این دایره،حیران مکن
فرزانه فرحزاد
دیده ای ،شب گریه های ممتدِ در خواب را؟
لرزش لب های مردی بی هدف
روی عکس صورتِ در قاب را؟
یک گل نیلوفر رقصنده روی آب را!!
با چه ترسی میخرد تنهایی مرداب را...!!؟
من همانم..
زخمیِ دستِ زمانم
با وفاداری به چالش می کشم
مدعانِ عشق بی اندازه و بی تاب را،
تک تکِ اندیشه های ناب را...
فرزانه فرحزاد