بخت و اقبالت بنازم سبزهٔ دشت کویر

بخت و اقبالت بنازم سبزهٔ دشت کویر
بوده‌ای آزاده عمری، این زمانی چون اسیر

تا به کی گویی فلک همتا ندارد همچو من
کی شنیدی تو ز مشکی من به عطرم بی‌نظیر

گر که گویی من منم یا که روی بر برج عاج
روزگارت می‌کشد از برج و بارویت به زیر

دست سبزی آمد از فصل نجابت سوی تو
گفتیش ای سبز زیبا تو نه ای روشن ضمیر

با گل یخ پرده بستی پشت و روی پنجره
بر سر عقل آمدی وقتی که گشتی پیر پیر

این زمان همچون گل پژمرده تنها گشته‌ای
بایدت صبر و تحمل بیش از اینت ناگزیر

فرصت خوبی اگر یابی غنیمت بشمرش
ور نه نادم می شوی آنگه که گشتی پیر پیر

فروغ قاسمی

قسم بر مادران خوب دنیا

قسم بر مادران خوب دنیا
به آن یکتاپرستان شکیبا

قسم بر لالهٔ رخسار زهرا
که باشد ماه تابان شب ما

به سالار زنان هر دو عالم
نمونه مادر امروز و فردا


قسم بر دُخت پیغمبر که گفتش
تو هستی فاطمه اُمِّ ابیها

به آن دختر که شد چون پارهٔ تن
برای مصطفی آن مرد یکتا

قسم بر زهرهٔ زهرای حیدر
که بودش همسری آگاه و دانا

به بوی عطر زهرا در نجابت
قسم بر زینبش آن دُرّ دریا

که راهی جز رهش هرگز نپویم
که باشد رهبرم یک زن چو زهرا

فروغ قاسمی

تاوان خوبی‌های من، این گریه‌های نیمه شب

تاوان خوبی‌های من، این گریه‌های نیمه شب
بذر سلامت از من و خود در میان سوز و تب

گر می‌روم می‌خوانیم، آیم اگر می‌رانیم
زان رفتن و زین آمدن، آید مرا جانم به لب

ای نخل زیبای جنوب، دردانه مروارید خوب
بر طبل غم امشب مزن، ای شهد شیرین رطب

ای همدم بیگانه‌ها، منشین به بال خفته‌ها
کن معرفت با آشنا، از یار جانی جان طلب

این زندگی باشد دمی، گه شادی و گاهی غمی
برزخم دل نه مرهمی، ناله مکن تو بی‌سبب

فصل بهار نغمه خوان قدر گل و گلدان بدان
با بلبل و گل هم زبان، شو هم نوا با این طرب

فروغ قاسمی

رنگ افق گشته مسی ز مهر تابان تو

رنگ افق گشته مسی ز مهر تابان تو
گلشن آیینه بود فصل بهاران تو

لاله به شکرانهٔ باران بهاران به کوه
خم شده در پیش تو و جلوه رضوان تو

گُل به گل افتاده ز مستی، تو ببین مستیش
بلبل شیدا بنگر، نغمه زن خوان تو

قاصدک و شاپرک و زنجره‌ها از شعف
حور و ملک، چرخ و فلک واله و حیران تو


سبز شده دشت و دمن، کوه و کمر لاله گون
هرکه برد قسمتی از سفرهٔ احسان تو

فروغ قاسمی

جوانم، نوجوانم، ای طلایی نور خورشیدم

جوانم، نوجوانم، ای طلایی نور خورشیدم
جهالت چون شبی باشد، تو هستی صبح امیدم

تو قرآن را نگهبانی، تو شور عشق و ایمانی
عبادت کرده‌ای جانا، تو را نزد خدا دیدم

نمی‌دانم که ای امّا، ز باغ علم می‌آیی
من از پروانه‌ها نام تو را آهسته پرسیدم

بود فخرم به تو ای چشمه جوشان کوشش‌ها
چه شوق انگیز فصلی شد، دوباره باز روییدم

چو بر دانش بها دادی، به نام خود بقا دادی
فروغ چشم ایرانی گل پویای جاویدم

فرشته بال بگشوده که عالِم پا نهد بر آن
پیمبر این چنین زیبا حدیثی گفت و بشنیدم

فروغ قاسمی