پیش از تو تاریکی محض بود
کورمال کورمال راه میرفتم
بارها دست میساییدم
پی نوری...
چراغی...
پنجرهای...
درخشش نگاه تو ناگاه جهانم را روشن کرد و من به پرواز درآمدم
پرنده ی کوچکی شدهام
که در آشیان کنار شانه ی تو آرام گرفتهام
شکیباشاهوردی
آب
خاک
نور
نوشتم تن را بایک هجا
همه ی هجاهای
به حرف در آمدند
فرنازجعفرزادگان
راهی که پیش روست
چون آیینه روبروست!
راهی که رفته شد
از پا فتاد؛
خسته شد
بیهوده
بی ثمر
در راه رفته باز
در جستجوی خود
بیهوده می رود!
بی خود و بی جهت
دست در دست راه کج
هربار که تازه شد
یک چاله ی جدید
تصویر آبله شد بر پا و بر جبین
بیهوده بی ثمر
در راه روبرو
اسمش گذاشته شد
راه پر از امید
حالا کویر تشنه لب
بی خود و ناامید
هی جستجو کند
آواز صور اسرفیل
آواز صور اسرفیل!!!
غلامحسین افراس
حسودم به انگشت هایت
وقتی موهایت را مرتب می کنند
حسودم به چشم هایت
وقتی تو را در آینه می بینند
و حسودم به زنی که
رد شدن از لنز های رنگی اش
رنگ پیراهنت را عوض می کند
چه کار کنم؟
من زن روشنفکری نیستم
انسانی غار نشینم که قلبم هنوز در سرم می تپد
که بادی که پنجره های خانه ام را به هم می کوبد
روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه؟
و بارانی که باریده و نباریده تو را یادم می آورد
روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟
حسودم
و هی میترسم از تو ، از خودم ، از او
میترسم و هی شماره ات را می گیرم
و صدای زنی نا شناس
که شاید عطر تو از گل های پیراهنش می چکد
که شاید حروف نام تو از لبانش می چکد
هر لحظه از دسترسم دورترت می کند
تو دور می شوی
من فرو می روم در غار تنهایی ام
کنار وهمِ خفاشی که این روزها
دنیایم را وارونه کرده است
لیلا کردبچه