مانده:
از روزهای روزگاری ام که:
روز هایش رنگ شب,
شبهایش رنگ شب,
خوشی هایش, رنگ شب,
و اندوهش ,رنگ شب,
امید,به بارانی نیست!
برای زدودن رنگ شب
که خود از ابری می بارد!
.......به رنگ شب,
سخاوت به دریاست,
که آب رامی جنباند
.....به رنگ خویش!
جمشید جعفری
بیار باده که تشویش غم فراوان است
ببین که عکس قمر در پیاله رقصان است
سبک بنوش که درمان درد ما اینجاست
درندهگرگ غم از بوی می هراسان است
بهحکم مستیخیام و لطفکوزهیدهر
بگو که راز ازل تا همیشه پنهان است
ز امتحان خُم کهنهساقیان مگریز
که هرکه مستنگردد, زخودگریزان است
شفای دردِ مگو را ز مدعی مطلب
هرآنکه ناز ورا میکشد پشیمان است
تعصب ازدلخود دوردار و شادان باش
که راه مردمِ آزاد و رسم نیکان است
خموشباش تو(مهدی), چو ابرِ برفانبان
سکوت پاسخ تلخند یاوهگویان است
محمد مهدی کریمی سلیمی
من از شهر عشق آمدم
مست مست الست آمدم
شقایق ها خواب بودند
وقتی که من بر زمین آمدم
ملائک آهنگ عشق میزدند
من رقص کنان آمدم
میدانم چه وقت آمدم
نمیدانم چه وقت میروم
چه زیبا امدم چه زیبا می روم
من از شهر عشق آمدم
محمد ثابتی نیا
از حالا به بعد
کلمات را روی کاغذ می ریزم
می گذارم روی نگاهت پخته شوند
شعر تازه همیشه می چسبد
با لبخند داغ تو
احمد حق شناس