رسانده لطف تو در گوش من به آب و تاب

رسانده لطف تو در گوش من به آب و تاب
هوای عشق قدیم و دو خط کلام ناب

که خاطرات قدیمی برای روحیه‌ام
شبیه معجزه باشد شبیه بوی گلاب

دقیقه ای بِنِشینی به گفتگو با چشم
بریزی از دو پیاله کمی شراب  ِ مذاب

ترانه گویمت از حسّ پاک آغوشم
برای حفظ نگاهت بدون رنگ‌ و لعاب

شدم به میکده ساکن به گوشه‌ای آرام
بگیرم از می و ساقی پناه خود در خواب

من آن کبوتر جَلدم که روی بام هوس
رسیده‌ام به دو راهی میان حجم سراب

به خواب خود همه شب‌ها ببینم این تصویر
رسالتی که بگیرم ز چهره‌ی تو نقاب

درون هر غزلم گویم از دلی پر خون
خراب عشق توام جان من خراب ِخراب

خدیجه محمودی

یک حکایت خوانده ام خیلی قشنگ

یک حکایت خوانده ام خیلی قشنگ
پیشِ لقمان بوده، شاگردی زرنگ
خواست روزی امتحان گیرد ز او
یا که درس تازه آموزد به او
از قضا صبحانه ای با یکدگر
آن دو می کردند از راهی گذر
مرد قصابی به صبحی دلپذیر
سر بریده گوسفندی در مسیر
گفت: با شاگرد، لقمان اینچنین
رو، دو اندامش بیاور، بهترین
رفت و باز آمد به یک قلب و زبان
گفت: این دو بهترین شد بی گمان
گفت لقمانش: درود و مرحبا
بهرِ تو توفیق خواهم از خدا
رو، کنون آور دو تا را، بدترین
درسِ امروزم برای تو همین
رفت و باز آمد دوباره با همان
گفت: باشد بدترین، قلب و زبان
گفت لقمان: بر تو بادا آفرین
درس بگرفتی، به زیبایی یقین
هر که بر نیکی کمر را خوب بست
بهترین اندام هایش این دو هست
ور بَدی را پیشه بنماید بدان
بدترین اعضا، بُوَد قلب و زبان
هر دو تایش را حفاظت گر کنی
زندگانی را به خوبی سر کنی

اسماعیل پیغمبری کلات

در این دنیا اگرچه زیستن سخت است

در این دنیا اگرچه زیستن سخت است
ولی سهلش نکن بر خود به هر مَسلَک و هر کاری

مخور مال یتیمان را سر هر کوچه و برزن
کنار هرکس و ناکس،مکن توصیف بی عاری

عبادت میکنی برخالق خود،میکنی رخت از تن مردم؟
نَکَن از سفره آنها نزن بر طبل مکاری

کمی بنگر،تعامل کن، تصبر پیشه گر باش
چرا که سخت کنی بر دیگران دوران و ایامی

یکی بر میخ و آن دیگر زنی بر نعل
بیا ثابت قدم شو بر سخن باری.

رضا غلامی آیدنلو

در این روزگار سرد سرد سخت است

در
این
روزگار
سرد
سرد
سخت است
تمام
دل گرمیَت
کسی باشد
اما
تو
سرگرمی
او باشی
و
خدا
کاری نکند.


پرشنگ بابایی