بر خیز و بخوان نماز دیگر بـر خیز و بخوان نوای داور
با شـوق نماز کن وضوئی با شوق بخوان دعاچو نوحی
جان پاک که شدیقین رهائی با پاکــی دل رسی خدائی
با نیت پاک و دل خـدائی رو ، قبله نمـا به دل صفائی
از حق به طلب تمام یاری با حمد بخوان هرآنچه داری
برگوی صمد امیددلهاست برخوان که احدامیدفرداست
با راکع حق رکوع نما جان کن سجد نمونه ی مسلمان
گر اهـل قنوتی و دعـــائی با ذکررسی هرآنچه خواهی
بر گوی تشهــد و شهادت اقــرار نمـــا به حق ولایت
اقــــرار نمــا امیر و داور با ختم رســـــل بود برادر
با ذکر ســـلام و یاد دلدار امید به دل ز حـــق نگهدار
با دست دعا بخوان خدا را صلوات ســـلام مصطفی را
منصور مقدم
آتش به زندانم بزن من خود وفا دار توام
با تو سخن ها گفته ام در گیر رفتار توام
از می نمی نالم بدان در میکده دیدم تورا
من عاشق صد بوسه از روی وفا دار توام
یادم کنی شادم کنی هر لحظه فریادم کنی
معصومترین عاشق منم نخجیر دربار توام
از من خبر داری بیا آهسته رامت می شوم
تیری بزن بر قلب من آهوی هوشیار توام
دستم بگیر پیشم مرو ای نرگس شهلای من
من عاشق رویت شدم پیوست بیدار توام
از سینه چاکم مپرس غمهافراوان دیده ام
در گیر صحرای جنون من خود نمودار توام
افسانه های درد عشق یارا گرفتارم بکرد
من خود گرفتار از نفس پیوسته بیمار توام
دردم شفا گر میدهی در بستر آغوش عشق
عاشق شدی پیشم بیا مشتاق دیدار توام
علی جعفری
امد نارنجی وحشی، زرد بی مثال
امد نوای جانی از جان بی مثالی
امد تا شروع کند غروبی را
امد تا پر کند اسمانی را
بی رنگ چگونه میتوان زیست؟
در رنگ چگونه میتوان زیست؟
حال پاییز خراب است، نوایی را
با وصال و بی وصال میدرد مکانی را
میدرد تا پر شدن، تا زیستن، تا خرابی
میدرد تا اغوش سرد زمستانی
اری این است مرام پاییز
پاییز رنگ مهربانی است...
سحر خودسیانی
چشمت،
تشویشِ اذهانِ عمومی ست
.
پلک سنگین کن
آشوب بخوابان
رضا پریشان شیدا
ابرها به رودخانه دیر به دیر سر می زنند.
چنانچه دخترکان خندان دیگر
ظرف های خود را در رود خانه گم نمی کنند.
و بلند بلند به یکدیگر نمی خندند.
نشا های رسیده سالهاست در کوچه های دهکده پراکنده نیستند.
و لشکر چهار پایان بیکار.
آفتاب می گیرند.
اندگی آشنایی از سلام ها بر نمی آید
و نسیم..
صبحگاهی بدهی خود را به مرد غریبه داد.
او اثری از اجداد خود در آبادی ندید.
سر به زیر افکند .
و اتوبوس را منتظر شد.
در شهر سکوتی عحیب دید.
پر رفت و امد ساکت و
خواب آلود.
علی محسنی پارسا