ازدحامِ تو

ازدحامِ تو
در کوچه پس کوچه های ذهن من
مثل بازاری‌ست
که فروشنده هایش
فقط یاد تو را می‌فروشند...



علیرضا تندیسه

درین حس غریب بی توئی

درین حس غریب بی توئی

به درخت خشکیده ای می مانم

که با تن پوشی از جوانه های عقیم

سال هاست کوچ کرده از تن اش باران


پرویز صادقی

دست ها حافظه دارند..

دست ها حافظه دارند..
چه می داند او ؟
که زِ هر لمس چنان بی تَب و بی تاب شدن..

ستایش ایزدی

این گربه را بی شک تمام موش ها خوردند

این گربه را بی شک تمام موش ها خوردند
رویای تابان مرا سرپوش ها خوردند

زانوی من را بعد تو دستم بغل می کرد
از بس که آنها حسرت آغوش ها خوردند

یوسف به زندان رفته اما این وسط تنها
انگ خیانت را فقط تن پوش ها خوردند

این صخره ها را موج ها کَر می کنند اخر
از بس که دست موج ها در گوش ها خوردند

چیزی نمی گوید ولی اندوه تب دارش
رسوا کند زخمی که این خاموش ها خوردند

این خانه تنها یک تن عریان نصیبش شد
این گربه را بی شک تمام موش ها خوردند


علی قاسمیان