از من بگذشتی و گفتی که برو با دگران

از من بگذشتی و گفتی که برو با دگران
رفتی با میل خود ،جانان؛چرا دلنگران؟


تو گذشتی؛ نگو بگذشت ،خانه خرابم کردی
تو بمان ؛نه‌دیگران؛ وای به عشق گذران‌


آیینه عشق تو ترک داشت‌که با نازی شکست
توبمان‌بادلبران ،وای ؛چه کشند بی خبران



دل و جانم پا زدی ،عاشق مدارا می‌کند
تو برو بازی بکن ؛با دل و جان دگران


نه به دل گوش ولی؛ باید فراموشم شوی
آواز خوش رهگذری؛ برو داغ گران


کیمیادالوند

تو از اشک شب چشمان لیلایت چه میدانی؟

تو از اشک شب چشمان لیلایت چه میدانی؟
تو از دلتنگی من در این شب های بی پایان چه میخواهی؟

تو از دردی که دچارم کرده ای چه میدانی؟
تو از تنهایی شب های من چه میخواهی؟


تو از جان به لب رسیده‌ی من چه میدانی؟
تو از دردِ تنهایی لیلا در نبودت چه میخواهی؟

ستاره عینعلی

چشمانت مزارع قهوه و لبهایت شکر

چشمانت مزارع قهوه و لبهایت شکر
و این دل بی قرار قرار با تو و نوشیدن فنجان،

 فنجان قهوه عشق و گرفتن فال ناشیانه و تعیبر رسیدنمان بهم است


یلداخستو

غمت نشسته به جانم بگو کجایی تو

غمت نشسته به جانم بگو کجایی تو
هنوز هم نگرانم بگو کجایی تو

خبر ندارم از اینکه کجای این دشتی
شماره شد ضربانم بگو کجایی تو

میان راه که میدیدمت تو را از دور
به صخره خورد زبانم بگو کجایی تو


درون جانم و قلبم کمی ، بیا برگرد
الا تو دلبر خانَم بگو کجایی تو

نگفته بودمت اما تو بهتر از جانی
پشیمان زمانم بگو کجایی تو

به راه بیت حزینی زدم که برگردی
به خون نشسته جهانم بگو کجایی تو

به راهت ای همه عمرم نشسته ام برگرد
فدای راه تو جانم بگو کجایی تو

دانیال جرجر