پرسش های پرتکرار را

پرسش های پرتکرار را
افکار بی افسار را
شطینت های کودکانه را
غرور وشور نوجوانه را
به جان خریداری
تا اندیشه نو شکل گیر از پس رژفای خیال و تفکری بلند
آری تومعلمی : پدید آورنده وتغییر دهنده غیر ممکن های جهانی


مریم موسوی

چون چهره یِ شیطانی اَت در آیِنه تصویر شُد

چون چهره یِ شیطانی اَت در آیِنه تصویر شُد
آن باطنِ حیوانی اَت حیوانِ در زنجیر شُد
نشکن وجودِ آیِنه، بشکن وجودِ خویش را
باشد که ذاتِ کافر اَت مُستَلزمِ تغییر شُد


رسول مهربان

هنوز از تو دل نکندم

هنوز از تو دل نکندم
هنوزم تو بهترینی
خیلی وقته آرزومه
تو بیای،منو ببینی
فال حافظُ گرفتم
شاهدش مژده به من داد
یه عزیز مهربونی
می رسه بازم به فریاد
آسمون دل من رو
آبی و آبیترش کن
مثل بارونه نگاهت
بیا بارونی ترش کن
هنوزم من تو رو میخوام
نری دورشی از نگاهم
حافظ آخرش بهم گفت:
تویی آخرین پناهم

میدیا جادری

شب بود و هواخواهیت ای ماه نبودی

شب بود و هواخواهیت ای ماه نبودی
من غرق فریبائی تو... آه نبودی

چیزی من از این واهمه در یاد ندارم
جز اینکه در آن لحظه کوتاه نبودی

من بودم و یک مرحله تا مرز نبودن
آنجا که زمین خوردم و همراه نبودی

فهمیدم اگر بی تو بمانم همه هیچم
وامانده به هر حادثه هرگاه نبودی

نور سحر و پرتو امید کجا داشت
تا شاهد این خیمه و خرگاه نبودی ؟

کو اینهمه بازار و تماشا و خریدار؟
روزی تو اگر بر سر آن چاه نبودی

برگرد و بیا از غم دیرین برهانم
ای دلبر جانانه تو خودخواه نبودی

علی معصومی

بر شمع سوخته افسوس چه می خوری

بر شمع سوخته افسوس چه می خوری
شمعی نمانده بر جا ،جز خطِ یادگاری
پنهان مکن دوستی در چشم دوستداران
شاید بنا نباشد دیگرشب ، زنده داری
امید آزمندان بعد ازخزان ، بهاران
شادا ،کنون آمد ، صبح خوش بهاری
پیغام رهزنان را کی آورد به سویم
با باد گفتگویم هر شب به، امیدواری
چون خون تاک به جوشم پشت نقاب صو
رت
خند م تا نفهمند رقیبان، ظاهربه ناچاری
آهی به طعنه گفتند کی آب رفته ، بازآید
گفتم جورش فراوان ،لیکن هستم حواری

عبدالمجید پرهیز کار